شالوم روزنبرگ
آذر 88
هشتصد و هفتاد سال پس از تولدش، ابنمیمون از جهاتی هنوز چهرهای معمایی است. پژوهش
در نوشتههای او داستانی کارآگاهی است که پژوهشگران و دانشمندان را به سختی دچار
تفرقه میکند. این به دلایل گوناگونی است که برخیشان ذهنیاند. مثلاً ابنمیمون، در سنت یهود،
حکم یک «لکهی جوهر روشاخ» را پیدا کرده که مردم آرمانهای خود و گاهی – گر چه به
ندرت - کینهی خود را بر آن باز میتابانند.
از یک سو ابنمیمون با دانش وسیع و دایرهالمعارفی و با ژرفا و برد نوشتههای خود
نزد متخصصان رشتههای متفاوت بسیاری، به یک مرجع عالی بدل گشته است. از سوی دیگر او
با درستکاری و از خودگذشتگی و نیز با تعهدش به آیندهی مردم خویش برای شمار فراوانی
از مردان و زنان نه تنها به منزلهی یک کانون هویت بلکه به عنوان آموزگاری دلسوز
اهمیتی بسیار یافته است، او یقیناً همان شده است که نام اثر فلسفی عمدهاش حاکی
است: «راهنما» ولی نه تنه برای سرگشتگان. در واقع هر کس که آثار وی را مطالعه
کرده، برحسب تصویر ذهنی خود و مطابق سطح فهم خویش تعبیرشان کرده است.
ام این تصویر ذهنی فقط مبین جزئی از کل حقیقت است. یک علت اختلاف نظر، حتی میان
بیغرضترین پژوهشگران معاصر، این است که ابنمیمون به طریق خاصی نوشته است. او خود
را پیرو سنت توراتی و تلمودی نگارش در دو سطح میدید. به عقیدهی او، تورات و تلمود
گرچه برای تودهها نوشته شدهاند ولی سطحی داخلی نیز دارند که با فلاسفه و کسانی که
از تودهها فراتر رفتهاند سخن میگوید.
نظر عمدهای که وجه ممیزهی تعبیر ابنمیمون از کتب مقدسه میباشد آن است که این
متون به همهی مردم در همهی اعصار مربوط است. در شرح فلسفی او بر تورات، چهار
متغیر در نظر گرفته شدهاست.
اول، مؤلفهی زبان که به موجب آن وحی به واسطهی زبانی نازل میگردد که مشخصات نحوی
و تحولات معنایی آن را نمیتوان نادیده گرفت.
دوم، زمینهی تاریخی که به موجب آن مباحث و قصص کتاب مقدس را تنها در پرتوی اوضاع
تاریخی خاصشان میتوان دریافت. به عنوان مثال اگر جامعهای بتپرستی میکند یا از
لحاظ علمی عقبافتاده است باید به سرشت آن نظر کرد.
پس فلسفه را به دو روش میتوان آموخت: روش یونانی، به زبان فنی و با ساختن
نظامهایی که تنها پس از ممارست بسیار میتوان دریافت، یا روش عبری، با رمزبندی
فلسفه در متنی نمادین و انتقال کلید تعبیر از استاد به شاگرد.
متغیر سوم در تعبیر ابنمیمون از کتب مقدسه بعد روانشناختی است – نبوت روحی از طریق
انسان تحقق میپذیرد. خصوصیات مردمشناختی و روانشناختی در محتوای وی منعکس
میگردد.
متغیر چهارم، ساد (سّر)، استفاده از گزیدهگرایی (esotericism) به عنوان ابزار کمک
آموزشی است. متون مقدس باید این نکته را در نظر بگیرند که افراد بسیاری وجود دارند
که از وصول به کمال فلسفی عاجزند و عرضه داشتن حقایق ماورالطبیعه به آنان میتواند برای ایشان و جامعه خطرناک باشد.
ابنمیمون این روش را در نوشتههای خود به کار برده است. در پیشدرآمد اثر عمدهاش
«راهنمای سرگمگشتگان»، او محتاطانه به خواننده هشدار میدهد که نظرات گزیده فهم در
کتابش به گونهای پنهان گشتهاند که فقط کسانی که کل متن را مطالعه کنند آنها را
در خواهند یافت. این را او مصداق این سخن حکیم میداند: «.... سیبهای طلا در
مرصعکاری نقره» (امثال، باب بیست و پنجم، آیهی یازدهم). قاب «نقرهای» راهنما
بیواسطه آشکار بود و ستوده میشد، ولی کیفیت محتوای «طلایی» آن هنوز مورد بحث است.
کتاب ابنمیمون در نتیجهی روش نویسندهاش از ساختار تألیفی خیرهکنندهای برخوردار
است که همهی قسمتهای آن را به هم پیوند میدهد. خواننده پیدرپی به درهای سرّی
تازهای برمیخورد که به هزار توی بینقشهای از ارجاعات و اشارات گوناگون باز
میشود، گویی هر در یک راهنماست برای رسیدن به گنج فلسفی پنهان – گاهی گنجهای
متفاوت برای خوانندگان متفاوت.
ابنمیمون فیلسوف بزرگی بود. برای درک کامل نظام او خواننده ناچار است جهانبینی
معاصر خود را کنار بگذارد و ذهنیت علمی و فلسفی قرون وسطی را اختیار کند. هر چند
یادآوری این نکته مهم است که با وجود این، آموزشهای او امروزه نیز هنوز مناسبت
دارند و بیشک بحثانگیزند. ابنمیمون هرگز نخواست «محبوب» باشد. عرضه داشتن
هدفمندانهی اندیشهی ابنمیمون مستلزم برگردانیدن بیشتر نظرات او به واژگان نو
است.
من در تلاش برای تلخیص آرمانهای او در زمینهی رفتار انسان، آنها را به منزلهی
مقیاسی به چهار ارزش بیان میکنم که اکتسابشان نیز باید به ترتیب انجام گیرد:
جامعه، تحقق خود، عروج و سیاست. ب این ترتیب بهتر میتوان هر مرحله را دریافت.
با استفاده از یک تشبیه تئاتری نیز میتوان به وضوح بیشتری دست یافت. هر نمایش را
از سه زاویهی مختلف میشود در نظر گرفت. میتوان آن را همانا تحقق دستورالعملهای
متن نمایشنامه تصور کرد، یا از دیدگاه کارگردان، تحقق وضعیت معینی بر صحنه دانست،
یا نمایشی روانی (پسیکودرام) انگاشت که در آن کارکرد اصلی نمایشنامه، در تأثیرش بر
بازیگران نهفته است. به همینسان، علم اخلاق را میتوان یا به نحوی تعهدشناسانه
(دئونتولوژیک) دریافت یا به منزلهی تحقق الزامات قطعی اخلاقی، یا سودگرایانه و
تحقق بخش یک کارکرد اجتماعی، یا وسیلهای برای خود دگرگونسازی.
- جامعه: نخستین شرط رشد انسان وجود جامعهی سالمی است که آزادیهای اولیهی افراد
را تأمین کند. ابنمیمون معتقد بود که انسان، چنان که ارسطو نوشته است، موجودی است
«فطرتاً اجتماعی». اما آدمها افرادی متمایز و متفاوت از یکدیگرند. این یک موهبت
الهی و در عین حال خطری قریبالوقوع است. ساختار سیاسی ابزاری است که جامعه با آن
خود را اداره میکند و با آن امکانی برای رشد افراد فراهم میآورد.
ابنمیمون از حکومتهای مطلقه و متعصب روزگار خود به سختی انتقاد میکرد و در آرزوی
بازگشت به نظامهای توراتی و یونانی عهد باستان بود که در آنها دین و علم و فلسفه
میتوانست شکوفا گردد. سرگردانیها و آزارهایی که خود وی تجربه کرد، گواه صداقت
اویند. این نخستین تعبیر از علم اخلاق است: اخلاق اجتماعی، وظایف ما در جامعه.
- تحقق خود: جامعه خود، مقصود نیست. چیزی همچون «خلق فی نفسه» وجود ندارد. خلق یا
ملت، در درجهی اول، ساختاری است که عناصر واقعیتش افرادند، جامعه باید رشد و تحقق
کامل هر یک از اعضای خود را امکانپذیر سازد. اما ابنمیمون باور نداشت که این
متحقق ساختن خود با انتخابی اختیاری انجام میگیرد. یک «جوهر انسانی» وجود دارد که
خلق باید همان را پیدا کنند. ضرورت کلیدی همانا «رشد» است و جامعه باید آن را
امکانپذیر سازد.
در اینجا با تعبیر ابنمیمون از اخلاق برای خود دگرگونسازی و طرح اخلاق فردی طبق
الگوی نمایش روانی مواجهیم. اخلاق باید مردم را قادر سازد که رشد کنند و همهی قوای
خود به ویژه قوای فکری خویش را توسعه دهند. تنها در این صورت است که فرد میتواند
به مقصود اصلی انسان یعنی معرفت به حقیقت دست یابد. خود بازتابی از الوهیت است که
در یکایک ما وجود دارد.
نظراتی را که تا اینجا عرضه شد میتوان با شرحی که ابنمیمون بر قصهی بهشت نوشته
است تفهیم کرد. این قصهی توراتی در ظاهر از بهشتی فراخور ابلهان حکایت دارد که در
آن، پس از این که آدم از میوهی درخت معرفت میخورد، رنج و مصیبت بر جهان نازل
میشود. ام این تعبیری نادرست است. قصهی بهشت بیان کلیشهای وضعیت انسان است.
معرفت به حقیقت و چنانکه بعداً خواهیم دید امکان عروج و فراتر رفتن از وضعیت انسان
به وسیلهی درخت حیات نمایانده میگردد. معرفتی که درخت معرفت نمایندهی آن است، نه
معرفت به دروغ و حقیقت بلکه معرفت به خیر و شر است.
بدون پیشتر رفتن در فرعیات شرح ابنمیمون، آشکار است که در اینجا دو نوع معرفت
عرضه شده است: معرفت عینی و عقلی در مقابل نظامهای ذهنی و تحریفشدهای که ساختهی
تخیل سرکش و لگامگسیخته است. جریان قصهی بهشت نه در دنیای خارج و نه در زمان
تاریخی بلکه در روح خود ماست. مبارزهای دایمی بین آدم و مار رخ میدهد. مار
نمایندهی نیروهای غیرعقلانی درون انسان است. همچنانکه گویا (نقاش اسپانیایی)
استادانه تصویر کرده است، از بطن رویای خود، هیولا میروید.
بنابراین عصر مسیحایی نه به معنی وقوع تغییراتی در قوانین طبیعت بلکه، به عقیدهی
ابنمیمون، روز درمان نابینایی روحی مردم است که آنان را هم برای همنوعان آنها و
هم برای خودشان زیانبار میسازد.
- عروج: اگر ابنمیمون در این مرحله از اندیشهاش باز میماند، آموزگانش بسیار شبیه
تعالیم نظامهای عقلی دیگر تاریخ فلسفه میشد. ولی او از پشتوانهی فلسفی روزگارش
در زمینهی امکان اتصال با یک واقعیت فوق انسانی یا همان «عقل فعال» در سنت قرون
وسطی استفاده کرد. مفهوم این فلسفه آن است که، در ورای فعالیت عقلی و استدلالی، یک
طبقهی معرفتی دیگر نیز هست که ه کشف وشهود نبوی است، و این امکان غایی فراهم
است که با آنچه ماوراء تجربهی روزمرهی انسان است اتصالی برقرار گردد.
ما نمیتوانیم بگوییم که آیا ابنمیمون واقعیت تجربهی تصوف را میپذیرفت یا منکر
آن بود. در عوض، من ترجیح میدهم از نوعی تجربهی ماوراءعقلی سخن بگویم که مطابق
الگوی نبوت توراتی است و با موسی به بلندترین مرتبهاش رسید، به گفتهی ربیون، مرگ
موسی «مرگ با بوسه» بود. این بوسه، چنان که از تمثیل غزل غزلها برمیآید،
فناناپذیری واقعی و وحدت روح با عالم بالاست.
- سیاست، «در طریق حق»: در این مرحله، اندیشهی ابنمیمون به اندیشهی بسیاری از
متفکران صوفی مشرب میماند و احتمال داشت که او تن به وسوسهی کسانی بسپارد که به
کمال و برکت دست مییابند و جامعه را از یاد میبرند. اما او با نماد نردبان یعقوب،
که فرستادگان پروردگار از آن بالا و پایین میروند، دایره را میبندد. ما تا اینجا
او را در راه صعود دیدهایم، اما او از بازگشت به جامعه نیز سخن میگوید. پیامبر
فقط به تجربهی شخص خویش علاقهمند نیست؛ او وظیفه دارد باز گردد و برای جامعه
رستگاری بیاورد. این نه از آن روست که او نیازمند جامعه باشد، بل بدان سبب است که
اکنون که به رفیعترین قلهی اخلاق رسیده است باید طریق حق بپیماید. خدا خلوت کامل
خویش را ترک گفته، منت گذارده و جهان را خلق کرده است. در تقلید از اوست که معنی
واقعی سیاست را درمییابیم. ما قادریم به مرحلهی اول، مرحلهی جامعه، بازگردیم.
اینهاست ریشههای تورات و پیام نبوت: هنگامی که پیامبر به نزد مردم بازمیگردد و به
آنها نظامی بر پایهی تعهد عرضه میدارد، دور تازهای آغاز میشود.
هر تلخیصی لزوماً تحریفی در کل است و این مجمل استثنا نیست. ولی اگر چیزی بتوان
افزود که از تیزی لبههای برندهی بدفهمی بکاهد، این چیز همانا تأکید بر مسئولیت
مطلق نخبگان است.
اما همچنانکه بتپرستی، مذهبی جعلی است، نخبگان جعلی نیز وجود دارند. در ادامهی
شرح ابنمیمون بر قصهی بهشت میتوانستیم بگوییم که در جلو درخت حیات فرشتگانی با
شمشیرهای آخته ایستادهاند، و همیشه هستند پیامبران دروغینی که بشریت باید از ایشان
برحذر باشد.
روشنفکران و دانشمندان و پژوهشگران پیامبر نیستند؛ اما به عقیدهی ابنمیمون آنها
نخبهاند و در تحولات آیندهی جهان مؤثر. روشن است که رهبر سیاسی، فرهنگی و روحانی
راستین باید نه برای منافع خود کار کند و نه جناح یا گروه واحدی را نمایندگی کند.
او به منابع عام جامعه مقید است. هر چند، آرمانهای مسیحایی ابنمیمون به یک جامعه
محدود نبود. در «پایان روزگار»، جهان سراسر فارغ از نفرین جنگ خواهد بود و به
گفتهی پیامبر، زمین چون اقیانوسها که لبالب از آب است، سرشار از تفاهم خواهد بود.
شالوم روزنبرگ، محقق یهودی، عضو کادر آموزشی دانشگاه عبری اورشلیم و مؤلف آثار
بسیاری دربارهی مسائل مذهبی و اندیشهی یهود است.
از زمان حضرت موسی
تا موسی ابن میمومن
هارامبام راهنمای
سرگشتگان
برنامه کار روزانه هارامبام
ابن میمون هوما نیست
مطالعه تطبیقی از دیدگاه ابن رشد و
هارامبام
ابن رشد و سنت فلسفی
فصل هایی از زندگی هارامبام
هارامبام
موسسه مایموند
|