فرهاد افرامیان
آذر 88
هارامبام
(1204-1135 میلادی) در قرطبهی (اسپانیا) دیده به جهان گشود. وی در دوران زندگی خود
از بزرگترین مراجع شریعت یهود و نیز از مراجع فلسفهی قرون وسطایی محسوب میشد که
حتی از عوامل مهم و اساسی شکوفایی تفکر فلسفی و علمی اسلامی در سدهی یازدهم و
دوازدهم میلادی به شمار میرود.
بنا به تعلیمات این نظریهپرداز یهودی، شریعت و حکمت دو صورت از معرفت هستند که
ماهیتی متمایز دارند و اهتمام به مابعدالطبیعه را کسانی باید عهدهدار شوند که
تاییدی عقلانی برای ایمان دینی را از آن انتظار دارند.
او تعالیم یهودیت را درخصوص «آفرینش زمانی» قبول دارد و آن را پایهی درک خود در
آفرینش جهان قرار دادهاست.
هارامبام، برخلاف شلومو بن گبیرول میپذیرد که عقلهای محض مبرا از ماده هستند. (او
اجسام فلکی را متفاوت از مادهی اجسام زمینی میداند.) او وجود عقل را اثبات
میکند. نُه عقل بالاتر که نُه فلک هستند، و عقل دهم که همان عقل فعال است بر روی
همهی انسانها اثر میگذارد. آدمی فقط عقل منفعل را بهعنوان موجودیِ خودش در تملک
دارد، و از برکت تأثیر عقل فعال است که عقل اکتسابی در او شکل میگیرد.
هر انسانی بدینترتیب نوعی سرمایهی عقلانی کسب میکند، که برپایهی درجهی استحقاق
او متفاوت خواهد بود و پس از مرگ دوباره به عقل فعال خواهد پیوست و این آموزهی
جاودانگی هارامبام است که توصیه میکند عقل خویش را از طریق پرداختن به فلسفه
غنیتر سازیم.
همچنین هارامبام براساس تمایلات یهودی خویش برای حفظ توحید دقیق و کامل خداوند
آموزهی توحید خود را اینگونه بیان میکند که اگر ذات خداوند از چنگ ادراک ما
درمیرود، درعوض، همه میتوانند آثار صنع او را در جهان به عیان ببینند، وی خداوند
را علت غایی و علت فاعلی جهان میداند. او به اثبات وجود محرک نخستین یعنی
واجبالوجود مبادرت میورزد و بهاین منظور هرگونه صفات ذاتی بهاستثنای صفات سلبی
را از خداوند نفی میکند. او میگوید میدانیم که خدا هست، نمیدانیم که او چیست و
اگر بخواهیم دربارهی او سخن بگوییم، یگانه راه م این است که صفات سلبی را درکنار
هم بچینیم. سلب هرگونه نقص از خداوند، دستکم برای ما معلوم میسازد که او چه نیست.
نباید فراموش کرد که مجموعهی تفکرات و اندیشههای هارامبام است که سدهی دوازدهم
یهودی را نسبت به سدهی دوازدهم مسیحی در برتری اندیشه قرار دادهاست. حتی تفسیر
فلسفی او از یهودیت علاوه بر نویسندگان و اندیشمندان یهودی، دانشمندان مسیحی قرون
وسطی را نیز همچون آلبرت کبیر و توماس آکوئیناس تحتتأثیر قرار داد. هارامبام در
آثار ابنرشد، ساز و برگ فنی کاملی از مفاهیم مأخوذ از یونانیان را یافت و از آن
نیز استفاده کرد و این همان میراث فرهنگی واحد یهودیان و مسلمانان است. زندگی
موسیابن میمون نمونهای از بهترین گذشته مشترک ما و توانایی نوع انسان برای فایق
آمدن و غلبه کردن بر تعصب، دشمنی و جهل است. هرچند سخن گفتن و یا نوشتن دربارهی
چنین شخصیت عظیمی مجال بسیار میطلبد اما بهعنوان مشتی نمونهی خروار، تنها به
تعبیری از احمد مختار امبو دبیر کل سابق یونسکو دربارهی هارامبام و فیلسوفان عصر
طلایی آندلس بسنده میکنم.
اهمیت این دورهی بزرگ همزیستی فرهنگی، که بعدها و در نیمهی دوم سده دوازدهم و در
سدهی سیزدهم، فوایدش ر برای جهان و مسیحیت قرون وسطی بهارث گذاشت، در کار دو
دانشمند برجسته آشکار است که هر دو در قرطبه زادهشدند و هر دو بهزبان عربی
نوشتهاند:
1- ابنرشد مسلمان
2- ابنمیمون یهودی
ابنمیمون در کتاب دلالـة الحائرین (راهنمای گمگشتگان) اندیشمندی در اوج توانایی
خویش است که علم عرب، اسلام، فلسفهی یونان و الهیات یهود را در کلی متضمن مقصود
گرد میآورد.
هارامبام راهنمای
سرگشتگان
برنامه کار روزانه هارامبام
صدایی که از دل قرون سخن می گوید
ابن میمون هوما نیست
مطالعه تطبیقی از دیدگاه ابن رشد و
هارامبام
ابن رشد و سنت فلسفی
فصل هایی از زندگی هارامبام
هارامبام
موسسه مایموند |